برو ای زن،برو ای لکه ی آلوده به ننگ
برو، ای داغ سیه خورده به پیشانی تو
برو از دیده ام،ای دیو سیهکار پلید
تا زخاطر ببرم ننگ هوسرانی تو
***
راست گو، آن لب گلرنگ شراب آلودت
با کدامین لب افسون شده در بازی بود؟
نگه گرم گنه زای سخن پردازت -
با نگاه چه کسی، گرم سخن سازی بود؟
***
فاش گو، چشم سیه مست گنه آموزت
نگه عشق و تمنا، بسراپای که داشت؟
آن بد اندیش بدآموز تبهکار که بود -
که به فرمان هوس، بر لب تو بوسه گذاشت؟
***
مرمرین پیکر افسونگر جادویی تو-
گردن آویز چه کس بود و در آغوش که بود؟
موی موَاج نوازشگر تو تا دم صبح
دور از دیده ی من، ریخته بر دوش که بود؟
***
این تو بودی که به شبها همه شب تا دم صبح -
نقش رخسار تو بر پرده ی پندارم بود؟!
این تو بودی که بهر لحظه، به هنگام سخن
نام تو در همه جا ، زیور گفتارم بود؟!
***
من ندانستم از آغاز که نیرنگ و فریب -
خفته در پرده ی چشمان بدین زیبایی
بیخبر بودم از این ننگ که با بیخبری
میزدم بوسه به لبهای زنی هرجایی
***
وای بر من، تو همانی که امیدم بودی؟
توهمان چشم سیه دلبر افسونگر من؟
هرچه کوشم مگر این حادثه باور نکنم -
میدود یاد خطاهای تو در باور من
***
وای این یاد گنه خیز جنون آلوده -
آهنین چنگ، فروبرده در اندیشه ی من
ترسم این یاد روانسوز که درجان زده چنگ -
از سرخشم، به تلخی بکند ریشه ی من
***
در خیالم چه نشستی به تباهی؟ برخیز
تاکه جان را زغم یاد تو آزاد کنم
پنجه ی اهرمنی را ز گلویم بردار-
تا به چاهی روم از ننگ تو فریاد کنم.
پایگاه شعر...برچسب : نویسنده : paygaheshera بازدید : 265